#خواندن/ دُرنا
در آسمون ابر و باد
درباره یک نوستالژی زنده
#حسن_احمدیفرد
⭕️پرندهها بر پهنه زمین، همراه و همزاد آدمی هستند. در اسطورههای کهن آفرینش، #پرندهها در پنجمین روز و #آدمیزاد در ششمین روز، خلق شدند. از این رو میان آدمیان و پرندگان، الفتی دیرینه است.
تا همین سالهای نچندان دور، این موجودات مینویی، همزیستی بهتری آدمها داشتهاند. هر جا درختی بوده، مأمن گنجشکها و سارها بوده و هر جا آب و زمینی، زیستگاهها سهرهها و چکاوکها. نه تنها در دل باغها و کشت و کارها که حتی در شهرها هم لکلکها بر بلندای بناها، یا کنج متروک بالاخانهها، آشیانه میکردهاند. حالا از آن همه همزیستی و همزبانی، تنها خاطرههای دیر و دوری باقی مانده که نقل پدربزرگها و مادربزرگها در شبهای بلند زمستان است.
🔸در این میان اما یک پرنده نوستالژیک هم هست که میهمان زمستانی #خراسانزمین است؛ پرندهای که مثل یک یادگار زنده، هر سال در گوشه و کنار این جغرافیای پهناور پیدایش میشود. هنوز هم که هنوز است، حرکت آرام دستههای درنا در آسمان آبانماه، خبر از شروع فصل سرما میدهد و بازگشتشان در اسفند و فروردین، خبر از آغاز روزهای گرم. #درناها هر سال با شروع ماههای سرد از عرضهای شمالی به مناطق جنوبیتر پرواز میکنند و اگرچه نه به اندازه قدیم اما به شکل دستههای پراکنده به زمینهای دور از آبادیها میآیند تا فصل زمستان را اینجا بگذرانند؛ هرچند بخاطر کم بودن جمعیتشان دیگر آن قدرها به چشم نمیآیند و در سودای دیدنشان باید به دشتهای پرتافتاده سفر کرد. در این میان شماری از درناها هر سال در دشتهای مرزی #تایباد و #تربت_جام، زمستانگذرانی میکنند. در نگاه اهالی دشت جام، تماشای پرواز دستههای درنا، خوشیمن است و حضورشان در کشت و کارها، برکتآور.
🔸درناها اما با نام #کلنگ از قدیم در همه جغرافیای خراسانزمین، پرندههایی آشنا بودهاند؛ پرندههایی که نزدیک آبگیرها، میگردند و در گرگ و میش سحرگاهی، صدا به آواز بلند میکنند.
در شاهنامه و در داستان «هفت خان» اسفندیار، پهلوان ایرانی، سحرگاه با شنیدن بانگ کلنگ میفهمد که چشمهای در نزدیکی آنهاست و به گرگسار تورانی میخروشد که چرا وجود این چشمه را از او پنهان کرده است.
چو بگذشت از تیرهشب یک زمان
خروش کلنگ آمد از آسمان
برآشفت زآوازش اسفندیار
پیامی فرستاد زی گرگسار
که گفتی بدین منزلت آب نیست
همان جای آرامش و خواب نیست
کنون زآسمان خاست بانگ کلنگ
دل ما چرا کردی از آب، تنگ…
🔸درناها علاوه بر آواز سحرگاهی، به ویژگیهای دیگری هم شناخته میشوند. یکیشان پرواز منظم و هشتمانندی است که تماشای آن، تجربهای دلنشین و بیمانند است. همین پرواز ردیفی، باعث شده تا درناها در بخشهایی از خراسان به #کلنگ_قطار معروف بشوند.
🔸علاوه بر این، حضور کوتاه آنها و پس از آن، پروازشان به سرزمینهای دور، باعث شده تا داستانهای عاشقانه فراوانی درباره درناها روایت بشود. مقام دُرنِه(درنا) در موسیقی شمال خراسان، شرح همین عاشقانههاست. میگویند چوپانی، دلداده دختری به نام درنا میشود اما دست روزگار میان دو دلداده جدایی میاندازد. درنا به سفری بیبازگشت میرود و چوپان در غم او، آوازهای سوزناک میخواند.
استاد مرحوم #محمدابراهیم_جعفری شاعر و نقاش بیبدیل معاصر، شعری برای این عاشقانهها سروده که بارها و بارها در اجراهای #مقام_درنه بازخوانی شده است؛ از جمله این اجراها، اجرای استاد #محمد_یگانه، استاد موسیقی مقامی شمال خراسان(و فرزند برومند استاد مرحوم #حاج_حسین_یگانه، بخشی بزرگ شمال خراسان) است که با همین شعر، قطعهای شنیدنی در مقام درنه خوانده است؛
پرای تو بسته مباد
لبات پر از رنگ شاد
در آسمون ابر و باد
دشتای سبز آباد
کفترای بسته آزاد
پراتون خسته
لباتون بسته
صدای تو از کوه دور
قصههای سنگ صبور
رنگ مهتاب و اشک بلور
سایه ابر و ماهه
چشمم به راهه…
🔸استاد #کیهان_کلهر هم در یکی از قطعات کاست ماندگار «شب، سکوت، کویر» از مقام درنه برداشتی هنرمندانه داشته است؛ این برداشت با شعر عاشقانه استاد #علی_معلم_دامغانی و صدای جاودانه استاد #محمدرضا_شجریان، به یکی از بهترین قطعات بازاجرای موسیقی مقامی بدل شده است؛
ببار ای بارون ببار
با دلم گریه کن خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون
دلا خون شو خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
به سرخی لبای سرخ یار
به یاد عاشقای این دیار
به داغ عاشقای بیمزار ای بارون…
****
و امِا؛ در کتاب «خواص حیوانات» به تصحیح مهدی قربانی «انیس الکتاب»می توانید شرح کامل از حالات رفتاری، خواص ، ذکرِو تسبیح بسیاری از حیوانات را مطالعه کنید و به شگفتیهای آفرینش بیش از پیش پی ببرید.
والله مستعان