متنی کوتاه از رمان سوآلو
خواهرم عجله نکن، ادمی که خوب
نمی شناسیش اون هم از یک شهر و کشور بیگانه، بهتره تامل کنید نکنه یه وقت
خدای نکرده پشیمونی به بار بیاره…
دندون قریچه ای کرد و با دست محکم زد روی صورتش که شرقی صدا داد و گفت:
حاجی من به چه زبونی بگم، این دختره
بیست و گذرونده، از قدیم گفتن، سیاه بخت بهتره از دَم بخته… من یک چیزی میفهمم که میگم…
**********
سو آلو، خون آلود درحالی که از طرف چپ بدنش خون میریخت و دستش را روی قلبش گذاشته بود نقش زمین شد سینهخیز خودش را به طرف وسط سالن کشید چون میدانست کسی کمکش نخواهد کرد و این یک اصل در قانون جاسوسان بوده و هست
هیچکس از جایش تکان نمی خورد، جسم خونین و جان کندن یک زن در وسط صحن دادگاه، هیچ هیجانی به افراد حاضر در سالن وارد نکرده بود،
گویی خیلی هم دوراز انتظار و امری عادی و مستلزم یک دادگاه نظامی بوده…
دیدار و گفتگو ادبی استاد فرهیخته و ادیب وارسته و شاعر دلسوخته جناب اقای حاج سید ناصر میبدی با شاعر پیشکسوت و نویسنده رمان سوآلو خانم نسرین اکرامی (مهدوی)