صاحب ذخیره می فرماید در استرآباد شخصی را دیدم که زمستان در میان …آبهای یخ نشستی و تخته های یخ را سوراخ کرده در گردن افکندی و وقتی که یخ بستی برهنه لنگی زده مروحه به دست و ظرفی پر آب در دیگر دست داشتی و آن اب را بر سر ریختی و به مروحه خود را باد زدی و موی های ریش او یخ بسته بود و مع ذلک اظهار گرمی هوا کردی و چون هوا گرم شدی به فصل دیگر چند جامه و پوستین پوشیدی و متصل خود را به اتش گرم کردی و چنان نمودی که می لرزد و سالها بود که بدین نهج می گذارنیدی و تندرست و خوشحال بودی.