و ديگر اين كه: در اين كلمه نخست اشارتي به مراتب اولياء مي شود، و پس از آن به نقل مقالاتي بسيار گرانقدر در مقامات اربعه تجليه و تخليه و تحليه و فناء في الله- …..كه عين بقاء بالله است - به قلم اعلاي مرحوم استادم حكيم متأله جامع المعقول و المنقول آيه الله العظمي حاج ميرزا سيد ابو الحسن رفيعي حسيني قزويني -رفع الله درجاته- كه در نزد نگارنده محفوظ است، تبرك مي جوييم.
اما مراقبت: يكي از امور اهم در وصول به معرفت نفس، استقامت در مراقبت كامل است كه همواره انسان مشغول به ذكر الله يعني به ياد او و در حضور او باشد، و ظاهر و باطن انسان در جميع شوؤن زندگي او مطابق دستور العمل مسير تكاملي او باشد و آن دستور العمل هم جز قرآن كريم نيست كه « إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ – اسراء: 10»و اين دستور العمل نهال پروريدن آنرا به بار رساندن، كه باغبان بايد آن را در مسير رشد و تكامل و شوؤن نهال پياده كند. چون دين، مسير تكاملي انسان و صراط مستقيم و عين صراط الله و صراط الي الله است، هر كه از آن تجاوز كرده است و بر خويشتن ستم كرد و از سير تكاملي انساني و حركت استكمالي الي الله تعالي باز ماند، « وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ »(طلاق/ آيه1)
« وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ » (بقره/229)
كليد همه مشكلات مراقبت است، و تخم هر گونه سعادت مراقبت است و مراقبت وظيفه هر فرد مسلمان است. و هر چه مراقبت، كاملتر باشد عوائد نفس كه نزل و موائد الهيه اند زلال تر و صافي ترند، و از عنبرار و استتار دورترند تا اينكه حقيقت و واقع اشياء كما هي بر مراقبت آشكار گردد كه صدق محض و حق طلق است و عين مكيال و معيار است و ديگران را ميزان قسط.
ولي الله اعظم امير المؤمنين (عليه السلام ) در مناجات خود خواسته كه اللهم نور ظاهري بطاعتك، و باطني بمحبتك، و قلبي بمعرفتك، و اوحي بمشاهدتك، و سري به استقلال اتصال حضرتك يا ذالجلال و الاكرام و اهم اين فقره هاي مناجات، و سري به استقلال اتصال حضرتك است كه سر انسان در اتصال به حضرت حق استقرار داشته باشد و ادب مع الله را مراعات و مراقبت كند كه وظيفه انسان است و اين حضور است كه نور است و عارف الله بدان مرزوق است اشارت شيخ رئيس در فصل دوم مقامات العارفين ناظر به اين فقره نوريه علويه است كه گفت: المنصرف بفكر الي قدس الجبروت مستديما لشوق نور الحق في سره بحض باسم المعارف
مراقبت: كشيك نفس كشيدن و پاسبان حرم دل بودن است.
پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب – تا در اين پرده، جر انديشه تو نگذارم
مراقبت در كتب اهل تحقيق نوعا معنون است، و در آخر قواعد التوحيد و شرح آن تمهيد خيلي محققانه بيان شده است و در شرح بدين عبارت آغاز شده است:
ان دوام المراقبة التي هي عبارة عن ملاحضة الحقيقة المطلقة في تتوعات تعيناتها بحيث لا يغيب عن الواحد الظاهر بكسبة المظاهر، مما بستلجب تلك الكمالات و يستحصل به مائر العلوم و المعارف در آخر ماده عقل سفينه البحار آمده است كه:
و عن لب الباب: و في الخبر : ان اهل الجنة لا يتحسرون علي شيء فاتهم من الدنيا كتحسر هم علي ساعة مرت من غير ذكر الله.
و اما مقاله ياد شده :
بسم الله الرحمن الرحيم
بدان كه قوه علميه در نفس انسانيه كار فرماي بدن جسمانيست، در رسيدن به اوج سعادت و كمال، ناچار است كه مراتب چهارگانه را كه شرح خواهيم داد به سير و حركت معنويه عبور نموده تا از حضيض نقص حيوانيت به ذروه علياي انسانيت نائل و برخوردار شود:
مبحث اول: تجليه
مرتبه اولي كه او را تجليه خوانند آن است كه نفس قوي و اعضاي بدن را به مراقبت كامله در تحت انقياد و اطاعت احكام شرع و نواميس اهليه وارد نموده كه اطاعت اوامرر، و اجتناب از منهيات شرعيه را به نحو اكمل نمايد تا پاكي صوري و طهارت ظاهريه در بدن نمايان شود و در نفس هم رفته رفته خوي انقياد و ملكه تسليم براي ارده حق متحقق گردد و براي حصول اين مرتبه علم فقه بر طبق طريقه حقه جعفريه كافي و به نحو اكمل عهده دار اين امر است.
مبحث دوم: تخليه
مرتبه ثانيه كه آن را تخليه نامند آن است كه نفس به مضار و مفاسد اجتماعي و انفرادي اخلاق رذيله و خويهاي پليد آگاهي يابد و به تدبر در عواقب وخيم آنها در دنيا و عقبي برطبق دساتير مقرره در فن علم اخلاق آن صفات ناپسند را از خود دور و محو نمايد، هم چون كبر و حسد و حرص و شهوت و بدبيني به خلق و خودخواهي و باقي صفات رذيله كه در كتب اخلاق ثبت است و اين كار در معالجات روحاني و طب الهي هم چون خوردن مسهلات و داروها است براي رفع اخلاط فاسده در معالجه جسماني و طب طبيعي.
مبحث سوم: تحليه
مرتبه ثالثه كه آن را تحليه نامند آن بود كه پس از حصول تخليه و رفع موانع، خود را به زيور اخلاق نيك و خويهاي پسنديده كه در نظام اجتماع و فرد تاثير بسزا و عميق دارند آراسته كند و اين خود پاكيزگي باطن و طهارت معنويه است كه تا اين معني حاصل و محقق نشود آدمي در باطن آلوده و نجس خواهد بود هر چند كه ظاهر بدن محكوم به پاكي ظاهري است واين كار در طب روحي و معالجه نفس مانند خوردن غذا و استعمال دواي مقوي است كه براي توليد نيرو و قوت در بدن طب جسماني به كار مي برند.
و پس از حصول و تحقق مراتب سه گانه فوق از بركت صفا و پاكي روح، در نهاد آدمي جاذبه محبت به حضرت حق پيدا گردد كه توليد آن از مجذوب شدن قهري است به عالم حقيقت و سرد شدن از عالم مجازي كه عرصه ناپايدار ممكن تست و رفته رفته محبت شدت نمايد و اشتعال و افروختگي در روح عيان گردد و از خود بي خود و بي خبر شود و اين مقام را كه مرتبه چهارم از كمال قوه علميه است فناء گويند و مقام فناء في الله سه درجه دارد:
مبحث چهارم: فناء
درجه اولي در افعال است كه در نظر عارف سالك جمله مؤثر است و همه مبادي اثر و اسباب و علل از مجرد و مادي و قواي طبيعيه واراديه بيهوده و بي اثر شود مؤثري غير از حق و نفوذ اراده و قدرت حق در كائنات نبيند و عوامل اين عالم را محو و ناچيز در حيطه قدرت نامتناهي الهي شهود نمايد و در اين حال ياس تمام از همه خلق و رجاء تام به حق پيدا شود و حقيقت آيه كريمه « قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى – سوره انفال؛ آيه 17» به عين شهود بدون شائبه پندار و خيال عيان بيند و لسان حال او مترنم به مقال ذكر كريم لا حول و لا قوة الا بالله گردد و در اين مقام بزرگترين قدرتها و نيروهاي مقتدرترين سلاطين عالم امكان با قدرت و نيروي پشه ضعيف در نظر حقيقت بين او يكي شود، و اين درجه را محو گويند.
درجه ثانيه فناء در صفات حق است، بيان اين مقام آنكه انواع مختلفه كائنات كه هر يك در حد خود تعيني و نامي دارند مانند ملك و فلك و انسان و حيوان و اشجار و معادن كه در نظر اهل حجاب به صورت كثرت و تعدد و غيريت متصور و مشهود هستند در نظر عارف الهي يكي شوند يعني همه را از عرش اعلاي تجرد تا مركز خاك به صورت نگارستاني مشاهده نمايد كه در تمامت سقف و ديوار آن عكس علم و قدرت و حيات و رحمت و نقش و لطف و مهر و محبت الهي و عنايت يزداني به قلم تجلي نگاشته و پرتو جمال و جلال حق بر آن افتاده است. در اين نظر بر و بحر و درياها و خشكيها، افلاك و خاك، عالي و داني به هم متصل و پيوسته و يكي صداي موزون خبر از عظمت عالم ربوبي دهند و در اين مقام به حقيقت توحيد و كلمه طيبه لا اله الاالله متحقق شود يعني همه صفات كمال را منحصر به حق داند و در غير حق داند و در غير حق ظل و عكس صفات كمال را پندراد و اين مقام را طمس خوانند.
درجه ثالثه مقام فناء در ذات است كه فناء در احاديث گويند و در اين مقام همگي اسماء و صفات از صفات لطف همچون رحمن و رحيم و رزاق و منعم، و صفات قهر مانند قهار و منتقم را مستهلك در غيب ذات احديت نمايد و به جز مشاهده ذات احديت هيچگونه تعيني در روح او باقي و منظور نماند حتي اختلاف مظاهر همچون جبرئيل و عزرائيل و موسي و فرعون از چشم حقيقت بين صاحب اين مقام مرتفع شود مهر و خشم حق، بسط و قبض، فقر و غنا، عزت و ذلت برابر شود، در اين مرحله است كه شاعر عارف الهي نيك سروده كه گفت:
گر وعده دوزخ است و يا خلد، غم مدار – بيرون نمي برند تو را از ديار دوست
و شايد يكي از مراتب استقامت كه در صحيفه الهيه، امر بدان فرموده و ممدوح در علم اخلاق و محمود در فن عرفان است همين مقام شامخ فناء در ذات اوست و اين مقام را محق خوانند كه بكلي اغيار از هر جهت محو و نابود گشته توحيد صافي و خالص شهور و تحقق يافته است در اين مرتبه كه آخرين منازل و سفر الي الله جلت عظمته بود به لسان حقيقت گويد يا هو يا من ليس الا هو و چون طالب حق به اين مقام رسيد از هويت او و هويت همه ممكنات چيزي نمانده بلكه در تجلي حقيقت حق متلاشي و مضمحل شده اند لمن الملك اليوم الله الواحد القهار.
اين بود مقالات آن جناب در تقرير مراتب قوي علميه نفس كه به نقل آن تبرك جسته ايم رضوان الله تعالي عليه رزقنا الله واياكم القرب اليه و سقنا ربنا شرابا طهورا.
پی نوشتها:
-طمس: بي نور شدن، محو شدن.
2 -شيطان
3- هزار و يك كلمه؛ كلمه 251(ج-2)
کاش یکم ساده تر مینوشتین.
متن نویسنده را نمیتوان تغییر داد