دَقیق چیست؟ و دقّاق کیست؟
گاه کلمهای را بارها بکار می بریم، ولی اگر بخواهیم آن را شرح بدهیم و معنی آن را برای مخاطب بیان کنیم، چه بسا تعریف آن برایمان ممکن نباشد.
کلمه دَقیق از آن جمله است که کتاب معارف و معاریف ص ۴۲۸ چنین آمده است:
دَقیق: باریک، تنک، ریز، آرد. در حدیث است :«لاتکونوا کالمنخل: یخرج منه الدقیق الطیب و یمسک النخالۀ ». یعنی : مانند الک مباشید که آرد پاک را از خود بیرون می دهد و سبوس را در خود نگه می دارد.(بحارالانوار: ۱/۱۴۵)
در کتاب جامع السعادت مهدی نراقی جلد ۲ صفحه ۴۰۷ این حدیث چنین آمده است:« لا تکونوا کالمنخل یخرج منه الدقیق الطیب و تبقی فیه النخاله »
عن ابی هاشم الجعفری قال سمعت ابا محمد(ع) یقول: «من الذنوب التی لانغفر قول الرجال»: «لیتنی لااؤاخذ الاّ بهذا». فقلت فی نفسی: «ان هذا الدقیق»! ینبغی للرجل ان یتفقد من امره و من نفسه کل شیء فاقبل علیّ ابو محمد (ع)، فقال: « یا ابا هاشم! صدقت، فلزم ما حدثت به نفسک، فن الاشراک فی الناس اخفی من دبیب الذر علی المسح الاسود».(بحارالانوار: ۵۰/ ۲۵۰)
عن ابی عبدالله (ع): «کان علی (ع) لاینخل له الدقیق »(بحار الانوار: ۶۶/۳۲۴). علی بن جعفر، قال سأله (یعنی اخاه موسی بن جعفر(ع) عن الدقیق یقع فیه خُرء الفار: «هل یصلح اکله اذا عجن مع الدقیق»؟ قال : « اذا لم تعرفه فلا باس، وان عرفته فلتطرحه مع الدقیق». بحار الانوار: ۸۰/۱۰۸)
دقّاق: در لغت نامه دهخدا چنین آمده است:
دقّاق. [ دَق ْقا ] (ع ص ، اِ) آردفروش . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). منسوب به دقیق که اشتغال به عمل آرد را میرساند. (از الانساب سمعانی ). || آنکه آرد بسیار دارد. (از اقرب الموارد). || کوبنده ٔ چیزی . (غیاث ) (آنندراج ). || قصار، که جامه را می کوبد. (غیاث ) (آنندراج ). گازر. (ناظم الاطباء).
دقّاق. [ دَق ْ قا ] (اِخ ) لقب حسن بن محمدبن دقّاق نیشابوری، مشهور به ابوعلی دقّاق، عالم قرن چهارم هجری است.
والسلام.
فروردین ۱۴۰۲